هادی ساعی بسیار خوش اخلاق و خوش سفر است. چیزی که اصلا به قیافه اش نمی خورد! چند وقت پیش به اتفاق هم به دوبی رفته بودیم. هادی انقدر پر نشاط بود و بذله گویی می کردکه خیلی از ایرانی های دوبی تعجب کرده بودند.
این خاطره را هادی ساعی در رستوران آبشار برایم تعریف کرد ......... :
حسین رضازاده از المپیک بر گشته بود.
هر کسی می خواست خودی نشان بدهد و از او تقدیر کند. کارخانه ها و شرکت ها از هم سبقت می گرفتند. سایپا تصمیم گرفته بود یک ماکسیما به رضا زاده بدهد.
مراسمی برگزار کردند. من هم دعوت بودم. گروه موزیک ارتش سرود ملی زد و قرآن تلاوت شد و مدیر عامل وقت سایپا (مهندس قلعه بانی) روی صحنه رفت و کلی از سجایای اخلاقی جهان پهلوان حسین رضا زاده تعریف کرد.
مجری برنامه از حاضران خواست که چند دقیقه به محوطه باز تالار بروند تا کلید خودرو در حضور عکاسان و خبرنگاران به رضازاده هدیه شود. حالا جمعیتی نزدیک به هزار نفر کنار ماکسیما ایستاده ایم تا قلعه بانی کلید را به رضازاده بدهد. فلاش مکرر دوربینها این صحنه را ثبت می کنند ....
حسین کلید را گرفت و سوار ماشین شد. چند دورمقابل دوربینها چرخید و از درب محوطه بیرون رفت. گفتند لابد رفت تا ماشین را امتحان کند و الان بر می گردد. هزار مهمان و خبرنگار و مدیران سایپا نزدیک به یک ساعت چشمشان به در خشک شد ولی جهان پهلوان بر نگشت !!!....
کمی نگران شدم و به موبایلش زنگ زدم. بلافاصله گوشی را بر داشت.
پرسیدم که حسین کجا رفتی آخه ؟! اینها همه منتظرند .......
با خونسردی کامل گفت
"من الان تو راه اردبیلم ... ازشون تشکر کن .... بگو ماشین خوبیه ..... دستشون درد نکنه"
هم به شدت تعجب کرده بودم و هم از ته دلم می خندیدم.
رضا رشیدپور مجری توانمند صدا و سیما
یک برنامهنویس و یک مهندس در یک مسافرت طولانى هوائى کنار یکدیگر در هواپیما نشسته بودند.
برنامهنویس رو به مهندس کرد و گفت: مایلى با همدیگر بازى کنیم؟
مهندس که میخواست استراحت کند محترمانه عذر خواست و رویش را به طرف پنجره برگرداند و پتو را روى خودش کشید. برنامهنویس دوباره گفت: بازى سرگرمکنندهاى است. من از شما یک سوال میپرسم و اگر شما جوابش را نمیدانستید 1 دلار به من بدهید. بعد شما از من یک سوال میکنید و اگر من جوابش را نمیدانستم من 1 دلار به شما میدهم. مهندس مجدداً معذرت خواست و چشمهایش را روى هم گذاشت تا خوابش ببرد. این بار، برنامهنویس پیشنهاد دیگرى داد.
گفت: خوب، اگر شما سوال مرا جواب ندادید 1 دلار بدهید ولى اگر من نتوانستم سوال شما را جواب دهم 50 دلار به شما میدهم. این پیشنهاد چرت مهندس را پاره کرد و رضایت داد که با برنامهنویس بازى کند.
برنامهنویس نخستین سوال را مطرح کرد:
«فاصله زمین تا ماه چقدر است؟»
مهندس بدون اینکه کلمهاى بر زبان آورد دست در جیبش کرد و 1 دلار به برنامهنویس داد.
حالا نوبت خودش بود. مهندس گفت: «آن چیست که وقتى از تپه بالا میرود 2 پا دارد و وقتى پائین میآید 5 پا؟» برنامهنویس نگاه تعجب آمیزى کرد و سپس به سراغ کامپیوتر قابل حملش رفت و تمام اطلاعات موجود در آن را مورد جستجو قرار داد. آنگاه از طریق مودم بیسیم کامپیوترش به اینترنت وصل شد و اطلاعات موجود در کتابخانه کنگره آمریکا را هم جستجو کرد. باز هم چیز بدرد بخورى پیدا نکرد. سپس براى تمام همکارانش ایمیل فرستاد و سوال را با آنها در میان گذاشت و با یکى دو نفر هم گپ زد ولى آنها هم نتوانستند کمکى کنند. بالاخره بعد از3 ساعت، مهندس را از خواب بیدار کرد و 50 دلار به او داد. مهندس مودبانه 50 دلار را گرفت و رویش را برگرداند تا دوباره بخوابد. برنامهنویس بعد از کمى مکث، او را تکان داد و گفت:
«خوب، جواب سوالت چه بود؟»
مهندس دوباره بدون اینکه کلمهاى بر زبان آورد دست در جیبش کرد و 1 دلار به برنامهنویس داد و رویش را برگرداند و خوابید.
اگر علائم زیر در شما آشکار شد حتم داشته باشید که شما معتاد شده اید. (البته معتاد به اینترنت)
1- وقتی کامپیوتر را خاموش میکنید احساس پوچی میکنید. درست مثل اینکه عزیزی را از دست دادهاید.
2- ساعت 4 صبح وقتی از خواب بیدار میشوید که کمی آب بنوشید اول e-mail هایتان را چک میکنید.
3- تصمیم میگیرید یکی دو سال بیشتر در دانشگاه بمانید فقط بخاطر دسترسی رایگان به اینترنت.
4- وقتی میخندید سرتان را 90 درجه به سمت راست خم میکنید.
5- تکالیف درسیتان را به فرمت html تبدیل میکنید و آدرس آنرا به استادتان میدهید.
6- همه دوستانتان یک @ در اسمشان دارند.
7- تنها ارتباطتان با اهل منزل از طریق e-mail است.
8- همسرتان را اینگونه معرفی میکنید ayal kitchen.com
9- بین پرداخت نکردن قبض آب و هزینه اشتراک اینترنت برایتان آسانتر است که بیآبی را تحمل کنید.
10- خوابهایتان را با فرمت html میبینید.
11- بر روی کنترل تلویزیون duble click میکنید.
12- وقتی با همسرتان دعوا میکنید آرزو میکنید کاش میتوانستید او را ignore کنید.
و اگر اعتیاد شما زیاد باشد و بچهدار شوید بدون شک بچه شما از شما خواهد پرسید که او را از کدام سایت down load کردهاید.
توجه کنید: صد رحمت به سارس! این نوع اعتیاد از ایدز هم بدتره!؟
@ الو سلام. خواهش میکنم شرکت کننده عزیز خودشونو معرفی کنن. # تی تاپ
ساندیس نژاد هستم، 28وخورده ای ساله و فوق دکترای آبیاری گیاهان
دریایی گرایش هوا و فضا دارم. کارشناس مسائل سیاسی ورزشی خاورمیانه هم
هستم @ خب اگه موافقین مسابقه رو شروع کنیم@. کدوم شماره رو انتخاب
میکنید؟ # من به نیت 14 معصوم شماره 22 رو انتخاب میکنم. @ و میریم
شماره 22 رو که بلی خانه بازیها هست. کدوم بازی رو انتخاب میکنید؟ # من
بازی تصویر شناسی رو انتخاب میکنم @ خب خانوم تصویری که
میبینید مربوط به کدام یک از گزینه های زیره؟ الف - پرتره ای از عیسی
ترا اوره. ب - دندانهای کرسی کروکودیل. ج - کودکی آنجلینا جولی . د -
تصویری از شیخ پشم الدین آقایی. # فکر میکنم گزینه اول درسته. @
جوابتون اشتباست چون تمام گزینه ها غلط بود و جواب درست تصویری از یک
دبه خیار شور بود و شما 15 ثانیه رو از دست دادید. خب حالا چه شماره ای
رو انتخاب خواهید کرد؟ # آقای مجری خواهش میکنم شما هم کمک کنید. @ چشم
خانوم ما تا حدی که بتونیم سعیمونو میکنیم. خب حالا چه شماره ای رو
انتخاب میکنید؟ # شماره 17. @ بله خانه 17 مربوط به سئوالات مربوط به
معارف اسلامیه. و اما سئوال: 14 رجب چه روزی است؟ الف – 16 آبان - تولد
حضرت عیسی ترا اوره (ع) ج - روز جهانی مبارزه با مواد مخدر د - روز ملی
شدن صنعت نفت # امممم. سخته یه کم کمک کنید خواهش میکنم. @ ببینید از
بین الف و ج یکی رو انتخاب کنید. # الف... نه جیم درسته. جیم. @ میریم
که ببینیم پاسخ درست رو و بله اشتباست گزینه الف درست بود و شما 30
ثانیه رو از دست دادید. خوب حالا 10 ثانیه فرصت دارید. ادامه میدید یا
27500 تومن رو از ما هدیه قبول میکنید؟ # اااااااممممممم ... آقای مجری
کمک کنید ... @در این مرحله نمیتونم کمکی بکنم ...
مــــــــــــــــــی فروشید یا ادامه مسابقه ؟؟ #ادامه میدم ... بخاطر
شبکه سه شماره پنج ... @ و میریم که آخرین شانس این شرکت کننده رو
ببینیم. و بعلللللللله ... بلللللللللللللللللللله ... خانه جایزه. شما
برنده کمک هزینه عمل دماغ شدید. امیدوارم دماغ جدیدتون مبارکتون باشه
!!!
داستان زیر را آرت بو خوالد طنز نویس پر آوازه آمریکایی در تایید اینکه نباید اخبار ناگوار را به یکباره به شنونده گفت تعریف می کند:
مرد ثروتمندی مباشر خود را برای سرکشی اوضاع فرستاده بود. پس از مراجعه پرسید:
-جرج از خانه چه خبر؟
-خبر خوشی ندارم قربان سگ شما مرد.
-سگ بیچاره پس او مرد. چه چیز باعث مرگ او شد؟
-پرخوری قربان!
-پرخوری؟ مگه چه غذایی به او دادید که تا این اندازه دوست داشت؟
-گوشت اسب قربان و همین باعث مرگش شد.
-این همه گوشت اسب از کجا آوردید؟
-همه اسب های پدرتان مردند قربان!
-چه گفتی؟ همه آنها مردند؟
- بله قربان. همه آنها از کار زیادی مردند.
-برای چه این قدر کار کردند؟
-برای اینکه آب بیاورند قربان!
-گفتی آب آب برای چه؟
-برای اینکه آتش را خاموش کنند قربان!
-کدام آتش را؟
-آه قربان! خانه پدر شما سوخت و خاکستر شد.
-پس خانه پدرم سوخت! علت آتش سوزی چه بود؟
-فکر می کنم که شعله شمع باعث این کار شد. قربان!
-گفتی شمع؟ کدام شمع؟
-شمع هایی که برای تشیع جنازه مادرتان استفاده شد قربان!
-مادرم هم مرد؟
-بله قربان. زن بیچاره پس از وقوع آن حادثه سزش را زمین گذاشت و دیگر بلند نشد قربان.!
-کدام حادثه؟
-حادثه مرگ پدرتان قربان!
-پدرم هم مرد؟
-بله قربان. مرد بیچاره همین که آن خبر را شنید زندگی را بدرود گفت.
-کدام خبر را؟
-خبر های بدی قربان. بانک شما ورشکست شد.
اعتبار شما از بین رفت و حالا بیش از یک سنت تو این دنیا ارزش ندارید.
من جسارت کردم قربان خواستم خبر ها را هر چه زودتر به شما اطلاع بدهم قربان!!!